۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

Niche of an smoky make up


دیشب سوزان اومده بود خونم؛ بالاخره کتابشو تموم کرده و یه اسپانسر که چاپش کنه پیدا کرده.. یه شامپاین اصل که پ از فرانسه خریده باز می کنمو شروع می کنیم به سر خوردن.از ازدواجش تو 17 سالگی برام می گه و اینکه الان خستست از بودن..نه از این آدمی که هست، کلا مثه من از همه خستست؛ از فعل بودن؛ از دزاین (سلام هایدگر).
براش از تهران می گم از تبلیغ بستنی میهن رو بیلبورد خیابون ونک یا سنگکی دم فرشته که  جلوش تصادف کردمو ماشینم افتاد تو جوب. از جزییاتی که هیچ نکته ای، هیچ کارهیروواری توش نیست، فقط خنکن و سبک. مثه قلپ های بستنی که رو لباش آب می شه...می گه بهم که آنی رو میس می کنه وقتی پیش شوهرش بوده. درست مثه منو و دروتی (من درد مشترکم منو فریاد کن). می گم دلم پراگماتیسمی یه دختر المان شرقی رو می خواد، می گه موافقم!
می گم  دزد دریاییم اینجا بود از یه سفر تو قطب، دستاش سرما لخت شده بود. می گه مرده دیگه! خستم از مرد ولی ناگزیرم ازشون...صداشو یه جور لطیفی کش می ده...می گم من دزد دریاییمو...دارم! ساکت می شه بعد شب می شه.

شب شده...
دزد دریاییم: دخترک می برمت شمال تو دریای یخی اسکاندیناوی پیش خودم که پوست شرقیت زیتونی بشه تو عرشه...
من: آخه من نمی تونم بیام ...
دزد دریاییم: چرا ؟
من: آخه من نمی تونم سفر کنم، مگه یادت رفته؟ من دختر سنت پایولیم.. دخترنورس اند..دختر رد لایت..دختر عشرت آباد..
من دختر موندنم..

۳ نظر:

میم گفت...

سلام ! پست هاتون رو خوندم ... مثل هیچ نوشته ی دیگه ای نیست ! با وجود اینکه حس و حال بعضیاشو نمی فهمم ولی دوست داشتم همشو ... بازم میام !

ناشناس گفت...

عالی!

ناشناس گفت...

Beautiful, Adorable, Goddess, Divine, Divine!