اون شب یه چیزی تو وجودم بود که اگه نمی نوشتم می مردم
یکی از تفریحاتمون این بود بریم بشینیم ساوس استیشن.. رو نیمکت سیب زمینی بخوریم
بعد آدمهای مختلفو نگا میکردیم و میگفتیم کجایین و چند سالشونه وچند تا دوست دختر داشتن تا حالا
امشب از سوزاک باز آمده ام
امشب یه چیزی تو وجودمه که داره می کشتم
با قرصم نمی شه از دستش خلاص شد
من بارها کاتیا بوده ام
اعتراف می کنم